تو ای بانوی دل محزون و خسته

تو ای بانوی دل محزون و خسته


 

  • تو ای بانوی دل محزون و خسته

    در مدح و شهادت حضرت زهرا (س)
    .
    ?? # ??
    .
    ??: @sarmashg_channel
    .
    هدایتی تبریزی
    .
    تو ای بانوی دل محزون و خسته
    تو ای بر معرفت بنیان و هسته
    .
    تو ای تندیس عشق و طُهر و پاکی
    حیا و حجب و عصمت را ملاکی
    .
    چو کوثر گفته حق ، خیر کثیری
    به دارالمکتب حکمت دبیری
    .
    وقاری ، افتخاری ، اعتباری
    قرار مرتضائی ، بی قراری
    .
    ز زهره زهره تر داری تجلّا
    تو زهرائی تو زهرائی تو زهرا
    .
    تو پاک و اطهری ، سیمای عشقی
    تو لوء لوء پروری دریای عشقی
    .
    توئی ، مرجان و لوء لوء پروریدی
    اگر چه مو سفیدی ، رو سفیدی
    .
    توئی زهرا و نور چشم طاها
    تو را طاها بگفت امّ ابیها
    .
    تو فریاد رسای مرتضائی
    شریک ابتلای مرتضائی
    .
    ز ایثارت ولایت جان گرفته
    تو را گر چه به خود قربان گرفته
    .
    تو را زخم گران بر سینه ات خورد
    سهام کینه بر آئینه ات خورد
    .
    جراحت داری از تیر سقیفه
    به سینه خورده شمشیر سقیفه
    .
    محال آید ز مسمار این جسارت
    ز اشرار سقیفست این جراحت
    .
    تو را ای گل چه تاب زخم تیشه
    چه نسبت با جفای سنگ و شیشه
    .
    به بازو دستبندی از تورّم
    تو را شد یادگار ضرب هیزم
    .
    تصوّر چون کنم ای پاک دامن
    تو را نقشی به رخ از دست دشمن
    .
    تو را از غاصبان کم بود اذیّت
    که نقش سیلی ات باشد به صورت
    .
    .
    زبان دردت بیان کرد و لبم سوخت
    به دل یادت نمودم چون ، دلم سوخت
    .
    به دفتر از مصیباتت نوشتم
    ورق شد مشتعل ، نوک قلم سوخت
    .
    مذاب اشکی ز چشمم جاری آمد
    شدم آتش فشان و صورتم سوخت
    .
    کشیدم آه جانسوز از ته دل
    عروق و خون و لحم حاصلم سوخت
    .
    از این غم گر بسوزد جان هستی
    خدا داند که هستی بوده کم ، سوخت
    .
    ز سوز درگه و از سوز سینه
    علی تا زنده بوده دمبدم سوخت
    .
    چه گویم از غم و آلام و حزنش
    که از دردش دل آلام و غم سوخت
    .
    چرا بیت علی بیت الحزن شد ؟
    به حال فاطمه اطفال هم سوخت
    .
    به چشمش روز روشن تیره آمد
    شب و روز آن عزیز محترم سوخت
    .
    علی عزلت نشین و دخت طاها
    به صحرا ناله کرد و از ظُلَم سوخت
    .
    فغان می کرد و می گفت از ستمگر
    به کنج خان? غم همسرم سوخت
    .
    الا ای حمزه بی اعوان و یاریم
    دلم از آتش ظلم و ستم سوخت
    .
    صراط مستقیم حق شد اعوج
    ولیّ مطلق از این پیچ و خم سوخت
    .
    ز بی یاری فغان ، داد از غریبی
    که حقّ تاجدار اکبرم سوخت
    .
    علی را حق ولیّ مطلق آورد
    حقوق میر بدر و خیبرم سوخت
    .
    # را ندا آمد ز هاتف
    ز جور نار نمرودی درم سوخت
    .
    .
    .
    #
    #
    #
    #
    #
    .
    ?? #زبدهالاشعار ??
    .
    ??: @sarmashg_channel

    شما میتوانید برای پیدا کردن محتوای مشابه به دسته بندی و برچسب های این مطلب و یا به مطالب مرتبط در زیر این مطلب مراجعه کنید مسلما اشعار دیگه ای هم هستند که شما با جستجو کردن در این سایت میتونید به صورت رایگان از آنها استفاده کنید.